مانعی بر سر راه
در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جاده اصلى قرار داد.
سپس درگوشهاى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر میدارد.
همیشه کسانى که خدمت میکنند را به یاد داشته باشید
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر 10 سالهاى وارد قهوهفروشى هتلى شد و پشت میزى نشست.. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
- پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟
- خدمتکار گفت: 50 سنت. پسر کوچک دستش را در جیبش کرد، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد. بعد پرسید: - بستنى خالى چند است؟