سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند، بنده ای را دوست بدارد، او رابا عبرت ها پند می دهد. [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :4
کل بازدید :34868
تعداد کل یاداشته ها : 20
103/2/8
10:15 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
رزاقی[330]
حسابداری خوندم

خبر مایه
پیوند دوستان
 
مهربانترین در انتظار آفتاب دلنوشته های قاصدک **دختر بهار** قاصدک بی نشانه alone upturn یعنی تغییر مطلوب پارمیدای عاشق دلبری افســـــــــــونگــــر غفلت سپیده خانم *تنهایی من* آسمون آبی چهاربرج عاشقانه ای برای عشقــــــــــم پرپر تسبــیــ ـ ـ ـح واژه ها عاشقانه بــــــــــــــهــــــــــــار ..:.:.سانازیا..:.:. شیرمرغ تا جوراب دایناسور اینجاست یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ دلدارا پناه خیال جوک بی ادبی عاطفانه احساس نازک تر از برگ گل ... گوهر کمال تنهایی......!!!!!! شادیهای کوچک یک خانم خانه دار هستی تنهاااااا..... دیوانه پوست مو زیبایی zibaroo زیبارویان پارسی دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی کارشناس مدیریت دولتی همسردوم رها فــشــفــشــه دریای آبی زبان انگلیسی جوجولی به یاد او دلم تا لب پره حرفه...برای در واسه دیوار.....هوای تازه تر میخواد به‌دونه har an che az del barayad کلبه تنهایی یادداشت های رهــا زندگی شیرین آسمان را دریاب عمومی جزتو دریایی از غم ●◌♥DELTANGI♥◌● زیبا ترین وبلاگ سال خون کویر، نگین اصفهان ...برای خـودت زندگی کن برای دیگری زندگی باش ساحل عشق دریچه.... اســــرارِ وجـــود I AM NOT ALONE LONELINESS IS ALWAYS WITH ME زنگ عربی یهـ ـ دنیــ ــ ـــا دلمـــ ـ ــــ گرفتهــ ــ ـــ✘ و....الهــــــه رویای بارانی جیغ بنفش در ساعت 25 شورای دانش آموزی شهرستان جوان امروزی اشعار ✗☂❥ک ـآفـ ـه حــجآبـ ـ❥☂✗ من و تو ماه مجموعه اشعار الیکا یحیایی عشق دروغین باور من...!!! Tarranome Ziba ✖√ناگفته های دختر تـ❤ـنها √✖ متین آن سوی خیال آسمان همیشه ابری نیست آن چه از زندگی فهمیدم جبهه وولایت امید...زندگیـ...منـ عاشق رها نوشته های یک دختر تنها و ساده و عاشق ابریشمین ناگفته ها کشکول طوبای محبت رز ســــرخ√ عشق پاک دل نوشته های مائده just for you عاشقانه انتظار امدنش را بکش!!!!!!! به دادم برس برو بچ ادبی ٠•●نا کجـا آبــــاد دل مــن●•٠ مهربونی مشاوره وروان شناسی خط خطی های یک دخترروانی... عشق و تنهایی یاس سفید عرفان وادب یه دخترشاد دل نوشته yas ✘اینجا همه چی در همه✘ مشق عشق ناز باشگاه پرواز عشقی بسان یک رویا آشنایی •*•.¸¸.•*ღ ســــرزمـــیـن رویـــــایــــی ღ*•.¸¸.•*• زیست شناسی و پزشکی y divouneh تشنه دیدار جوک ، اس ام اس ، عکس باحال عاشقانه ها من بدون تو.......................!!!!!!!! دانلد اهنگ های جدید ღای دریغاღ آموزش گام به گام هنر جدید ربان دوزی زندگی شیدایی دنیای عشاق باران دوعاشق رویای آشنا ღღشاید حال دلم خوب شودღღ دلنوشته ghamzade نفس نفس تا عشق به همه چیز مثبت نگاه کن... Hidden girl دانشجوی پارسی لبخند خدا مطالب عاشقانه حرفای دل ستاره نشانی سکوت باران دختران حوا ♥ღردپای عشق♥ღ جوجو فترس ***باده عشق*** سکانس آخر،نوک برج RANGARANG هر چی بخوای من و تنهایی ❤خاکســـــــتر عشـــق❤ شب عشق Cyberom UTM عزیز دل نفس شقایق ها Taravoshate zehn روشن تر از خاموشی عاشق باش و کوچک چون عشق میداند ایین بزرگ کردنت را اشـــــــک بهاره تنها دانشجویی حس خوب زندگی به نام خالق عشق آموزش تست زدن کنکور هوای باران دلنوشته دختر یخی I love you *...بانو...* fall in love فقط ما گمنامم ولی عاشق *خودمونی* رز صورتی طراح لباس نداخشمله Nice Girl اینجـــــا هــــمه چــــی درهـــــمه Life Is Now poshte sahne *دخترصورتی* loveme... lousy جوجو ایشلیبدیش فیلسوف صدای خاطره ها red roz یکی یه دونه ی باباش mohem خونه باغ اینجا همه چی درهمه متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی آینه های حقیقت ܓܨ☆ سکــــــوت بــــاران ܓܨ☆ ღღღ معرکه همون قلقلک ღღღ صورتی بگذار ابر سرنوشت هر چه می خواهد ببارد ما چترمان خداست... خلــــوتــــــ مــــن از دل برود هر انکه . . . . Extraordinary Girl هستی خااااااااانم بیشتر بدانیم دوست پاییزان . 8 . حرمت عشق sms های جدید دیوانگی های مداوم ازما بهترون Love ..::.. رنــــگــیـــن کــــــمــــان ..::.. ☻☺♫ روشنک خانم ☻☺♫ مثل ساحل آرام باش ، تا مثل دریا بی قرارت باشند . . . قلب صورتی H@D!S مریم دانایی BE MINE orso بدو بیا !!!! sadaf*love*live کلبه ساکت خیال lover ***عــــــــــــلا‍قــــــــــــــــه*** @sara@ روزای زندگی من... کوچه های بنی هاشم هدیه با شکوه خدا... چند لحظه زندگی ــــــ Pink girl بے اعصـاب نوشتـﮧ هـاے یڪ رواטּـی دوستی با من باش روزهای شیرین تنهایی من پایان من غریبه آشنا تک صلیب عشق وبلاگ عاشقانه ها|دوست دارم *شعر درباره ی خدا* متفاوت ****آخر راه*** قاطی پاطی ها بیزارم ازت... * سکــــــوت بــــاران * نیلوفرانه گریه های شبانه داستان کوتاه و شعر فعلا هیچی ღ جـــــــــاده ی عـــــــــشـــــــــــقღ دخترآن آفتاب بهارانه رنگارنگ دلتنگی تا بهشت راهی نیست 2 ...DaYs Without You هدیه ی خدا زیباکده صدف ترنم سکوت من وبلاگتو میخوام... boloureahsas hediyevahidian هستی1418 فانوس علوم اقتصاد نظری زنـــــدگــــــی روز مـــــره نرگس موسوی شهید نوشته های دلم وبلاگ عاشقانه ها|دوست دارم آزادی دل عشق کور KISS جوجو *عشق××* ترانه آرنیکان تنهـــــایــــے قلب شکسته این جا همه چی درهمه dokhtarebahari ____نازیانه_____ نم نم باران یک جرعه زندگی دیتا 30 T *دختر احساس فرانک* جوکستان دوستی خانم دکتر !!! بـــــــــــــــــهــــــــنـــــــــــــوش tarannome del مروارید در صدف دختر بهار bivafa بچه مدرسه ای ماه عسل عشق1 هرچی دلم دلش بخواد ✘ پرכּسسی در جدال با زכּدگی  تینا ܓ✿ خیلی دخترونه

سالن فرودگاه


زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.

مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد : بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.

ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. اینکار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنشی نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد : حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟ مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش دیگرش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! زن جوان حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!

خیلی شرمنده شد! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد! در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.

همیشه به یاد داشته باشیم که چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را دوباره بازگرداند :


1. سنگ ........ پس از رها کردن!


2. سخن ............. پس از گفتن!


3. موقعیت ... پس از پایان یافتن!


4. و زمان ........ پس از گذشتن!

 


92/1/20::: 10:51 ع
نظر()
  
  

مرد ساندویچ فروش


مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.

چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.

او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.

خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.

کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.

وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد .... به کمک او پرداخت.

سپس کم کم وضع عوض شد.

پسرشگفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور بههمین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومیبه وجود می آید.

باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.

پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.

بنابراینکمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد ودیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.

فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت.

او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.

کسادی عمومی شروع شده است.

 

آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.

 


92/1/11::: 8:30 ع
نظر()
  
  

 

دکتر شریعتی

 

«کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل :

اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- این بود که در آن سن و سال، زن داشت!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم و تازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد».

 


91/12/25::: 4:4 ع
نظر()
  
  

 

اقیانوس کجاست؟

ماهی کوچکی در اقیانوس به ماهی بزرگ دیگری گفت: ببخشید آقا، شما از من بزرگ تر و با تجربه تر هستید و احتمالاً می توانید به من کمک کنید تا چیزی را که مدت ها در همه جا در جست و جوی آن بوده ام و نیافته ام را پیدا کنم؛ ممکن است به من بگویید: اقیانوس کجاست؟!

ماهی بزرگ تر پاسخ داد: اقیانوس همین جاست که شما هم اکنون در آن شنا می کنید. ماهی کوچک پاسخ داد: نه! این که من در آن شنا می کنم آب است نه اقیانوس. من به دنبال یافتن اقیانوس هستم نه آب و با سرخوردگی دور شد.

همه ما هم مانند آن ماهی کوچولوی غافل، در نعمت و برکت نامتناهی غرق هستیم و مجبور نیستیم برای یافتن آن کوشش کنیم و به هر دری بزنیم؛ زیرا هر چقدر این ماهی کوچک شنا کند باز هم در اقیانوس خواهد بود و کم نخواهد آورد. خداوند نعمت های زیادی را به همان اندازه که در اقیانوس برای ماهی فراهم کرده، در اختیار ما قرار داده است. اما شاید باید تصمیم بگیرید که هر روز از زندگی خود را چگونه می خواهید بگذرانید. نعمت و برکت در همه جا و همه وقت در انتظار شما است. فقط کافی است آن را بخواهید و همین الان خود را به آن متصل کنید.

 


91/12/25::: 11:56 ص
نظر()
  
  


آیا خدا هست؟

 

 

 

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت.

در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.

آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.

وقتی به موضوع « خدا » رسیدند.

آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.

مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟

آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد.

مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند.

آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت.

به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود.

مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.

آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم.

مشتری با اعتراض گفت: نه! آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.

آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند! موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند .

مشتری تائید کرد: دقیقاً ! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.

 

 


91/12/24::: 11:45 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4      
پیامهای عمومی ارسال شده
+ بیا به من سر بزن همین الان
+ به من سر نمیزنی؟ عزیز